سریع پیاده شدم، رفتم بالای تپه نشستم. روبروش... چند دقیقه به غروب مونده بود، وقتم داشت تموم میشد... اون پایین داشتن تند تند عکس میگرفتن... داد زدم که : «بابا نترسین، من عکس میگیرم، بهتون میدم، یه کم نگاه کنین... مگه چند بار آدم همچین چیزایی گیرش میاد؟»
بین روزای پیچ خوردهٔ کاری، بعد از شهرک صنعتی اشتهارد، یه توفیق اجباری شد در روستاهای اطراف بوئین زهرا... و شبی که در یه خونه باحال شبیه خونه ارواح موندیم و راه بلد ِ پایه ای که مارو همه جا برد :-) و آیا باورتون میشه که یه سفر بی مشکل انجام دادیم؟ :-))
حالا از ماجرای جایی که شب موندیم و جن ها و اتفاقاتش فعلاً میگذرم :-)
اما در سفر «یه کم بیشتر نگاه کنیم، کمتر عکس و فیلمهایی بگیریم، که معمولاً هیچوقت هم دوباره نمیبینیم... گاهی وقتها اونقدر از یه جای فوق العاده عکس میگیری، که وقتی برگشتی میفهمی اصلاً تماشاش نکردی! عکس و فیلم هم که عمراً به تجربهٔ دیدن نمیرسه»
چند عکس و یک فیلم (بنظرم با صدای موزیک روش دیدنی و جذابه)
از بوئین زهرا ، روستاهای چِسگین ، رودک ، و کوهها و دشتها و مزارع فوق العادهٔ بینشون.
خونه ارواح
چایی آتیشی
خرابه های روستای چِسگین از زلزله بوئین زهرا سال ۴۱
آتیش تنها
قلعه قدیمی خان منطقه (کریم خان)
از اون عکسها از بالا که سایه ها معلومه :-)) (قلعه کریم خان)
غروب زیبای سد رودک
یه غروب دیگه
گندمزار از بالا ، کمباین در حال درو
گندمزار از پایین
نمای کامل روستا
و یه نماهنگ ۳ دقیقه ای که حتماً کامل ببینین